هرچه دعا کردم نشد ،
شاید کسی آمین نگفت
حالا تقاضای دلی سرشار از آمین می کنم
نه اسب ،
نه باران ،
نه مرد. . . ،
تنهایم و این دائمی ست
اسب حقیقت را خودم با این نشان زین می کنم
یا می برم یا باز هم ،
نقش شکستی تلخ را در خاطرات سرخ خود
، با رنج آذین می کنم حالا نه تو مال منی ،
نه خواستی سهمت شوم این مشکل من بود و هست ،
در عشق گلچین می کنم
نظرات شما عزیزان:
سيلي ناحق فراوان خورده ايم
ساقه احساسمان خشكيده است
زخم ها از تيغ و طوفان خورده ايم
تا چه بوده تاكنون تقصيرمان
تا چه باشد بعد از اين تقديرمان
خیلی خیلی قشنگ بود اما غمگین.